بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم با دین سه جور برخورد شد.

اولین برخورد و نگاه به دین ، یک نگاه مصلحت جویانه بود ، که در زمان خلفای اول و دوم و سوم شکل گرفت. عده ای از خواص در آن زمان در لباس دین ، راه باطل را در پیش گرفتند و حق را از امیر المؤمنین به زور گرفتند و عده ای دیگر از خواص ، بنا را بر مصلحت گذاشتند و ترجیح دادند در مقابل این توطئه و فتنه سکوت کنند. بخاطر سکوت این خواص ، امام علی علیه السلام تنها ماند. شاید اگر خواص آن زمان در مقابل آن امر اعلام موضع میکردند و پشت امام علی علیه السلام را خالی نمیکردند حکومت به دست نا اهلان نمی افتاد.

بعد از هزار و چهارصد سال امروز می بینیم که عده ای از خواص عصر ما که زمانی یار امام و انقلاب بودند راه خود را کج کرده اند و به بیراهه میروند. و عده ای دیگر از خواص بجای اینکه در مقابل این قانون شکنی اهل باطل موضع گیری کنند و اعمال توطئه گرانه ی آنها را محکوم کنند ، بنا را بر مصلحت گذاشته و سکوت اختیار کرده اند. چه بسا سکوت این خواص ، آب به آسیاب دشمن ریختن باشد بدون اینکه خودشان متوجه این امر باشند. الان سکوت به بهانه ی مصلحت هیچ معنایی ندارد. اگر خواص جامعه که مردم قبولشان دارند و حرفشان در میان مردم سند است در مقابل این فتنه ها اعلام موضع نکنند و آن را محکوم نکنند اتفاقی خواهد افتاد که فقط دشمن شاد میشود.

دومین برخورد و نگاه به دین ، یک نگاه سودجویانه است. نگاهی که دنیا طلبی و سودجویی ملاک و معیار خواص میشود. برخی خواص به سمتی میروند که پست و مقام و منصبشان را حفظ کنند حال در هر سمت که باشد چه حق و چه باطل. در مقابل فتنه ها سکوت می کنند که مبادا محبوبیت خود را در مقابل عده ای قلیل فتنه گر از دست دهند. در واقع هر دو طرف را دارند که اگر فتنه تحقّق پیدا کرد ضرری به آنها نرسد.

مقام معظم رهبری در سخنان خود در پنجم دی ماه سال 1374 در این باره چنین فرمودند: « وقتی معیارها از دست رفت ، وقتی ارزشها ضعیف شد ، وقتی ظواهر پوک شد ، وقتی دنیا طلبی و مال دوستی بر انسان هایی حاکم شد که عمری را با عظمت گذرانده و سال هایی را بی اعتنا به زخارف دنیا سپری کرده بودند و توانسته بودند آن پرچم عظیم را بلند کنند ، آن وقت در عالم فرهنگ و معارف هم چنین کسی سر رشته دار امور معارف الهی و اسلامی می شود ؛ کسی که تازه مسلمان است و هر چه خودش بفهمد می گوید ؛ نه آنچه که اسلام گفته است ؛ آن وقت بعضی می خواهند حرف او را بر حرف مسلمانان سابقه دار مقدّم کنند!

این مربوط به خواص است. آن وقت عوام هم که دنباله رو خواصند ، وقتی خواص به سمتی رفتند ، دنبال آنها حرکت می کنند. بزرگترین گناه انسانهای ممتاز و برجسته ، اگر انحرافی از آنها سر بزند این است که انحرافشان موجب انحراف بسیاری از مردم می شود. وقتی دیدند سدها شکست ، وقتی دیدند کارها بر خلاف آنچه که زبانها می گویند جریان دارد و برخلاف آنچه که از پیامبر نقل می شود رفتار میگردد انها هم آن طرف حرکت می کنند... »

آری ... قیام امام حسین علیه السلام بخاطر لغزیدن پای خواص اتفاق افتاد. بیشتر کسانی که به امام حسین نامه نوشته بودند و ایشان را به کوفه دعوت کرده بودند، از خواص بودند. ولی چه شد که همین ها یا در مقابل امام حسین علیه السلام ایستادند یا اینکه سکوت اختیار کردند و دم بر نیاوردند و امام زمان خود را تنها گذاشتند؟! مگر آنها مسلمان نبودند؟! مگر نماز نمیخواندند؟! مسجد نمیرفتند؟ روزه نمیگرفتند؟! پس چه شد؟! چه شد که امام حسین علیه السلام را تنها گذاشتند؟! سکوت آنها چه معنایی داشت؟! آیا بخاطر مصلحت سکوت اختیار کردند تا سبط پیامبر اینگونه مظلومانه به شهادت برسد؟!

اگر نگاه ما به دین یک نگاه مصلحت گرایانه و یا حتی سودجویانه باشد ، سرنوشتمان می شود سرنوشت خلافت. همین خواص بودند که امیر المؤمنین علیه السلام را خانه نشین کردند. اگر آن زمان عده ای از خواص بنا را بر مصلحت گذاشتند، چشمهایشان را باز میکردند و تقوا پیشه میکردند و از حق دفاع میکردند ، امام علی علیه السلام هیچ وقت خانه نشین نمیشد.

همین خواص بودند که امام حسین علیه السلام را به قتلگاه فرستادند و در نهایت او را تنها گذاشتند و مقابلش ایستادند. آیا امام حسین علیه السلام نمیتوانست برگردد و بگوید الان به مصلحت نیست که از حق دفاع کنیم ، چون همگی کشته می شویم و فایده ای ندارد؟! آیا خواص از امام زمان خود بهتر تشخیص میدادند؟

امروز نیز آنها که پشت ولی فقیه را خالی کرده اند و در سوراخ های خود خزیده اند و در مقابل این هتک حرمت ها سکوت اختیار کرده اند بدانند که در این فتنه شریک هستند. امروز سکوت به بهانه ی مصلحت فقط و فقط خیانت به اسلام و قرآن و اهل بیت علیهم السلام است و بس.

برخورد و نگاه سوم به دین ، نگاه ارادتمندانه است. نگاهی که از سر وظیفه است. ما باید گوش به فرمان ولی فقیه خود باشیم.

وقتی امام خمینی رحمة الله علیه می فرماید : « پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به این مملکت آسیبی نرسد. » منظورش همین نگاه ارادتمندانه است.

این نگاه به این معنا نیست که چشم و گوش بسته باشیم. بلکه باید تقوای الهی را پیشه کنیم و جانب حق را بگیریم. سعی کنیم بین عوام نباشیم و دنباله رو خواصی باشیم که اهل حق هستند. برای شناخت اهل حق باید بصیرت داشت. باید اهل بصیرت بود.

ببینیم آیا می توانیم پیرو کسانی باشیم که تیشه به ریشه ی اسلام می زنند و دل دشمن را شاد میکنند. آیا مردان زن نما می توانند الگوی ما باشند؟ آیا آنهایی که در تاسوعا و عاشورای حسینی حرمت شکنی می کنند می توانند الگوی ما باشند؟ آیا کسانی که با سوت و کف و هلهله حرمت روز عاشورا را میشکند میتواند جانب حق داشته باشد؟! آیا سنگباران کردن نمازگزاران روز عاشورا در راه دفاع از اسلام است؟!

شاید بگویید این افرادی که دست به چنین اعمالی می زنند مشتی اراذل و اوباش هستند و هیچ ارتباطی به برخی خواص ندارد. ولی قدری تأمل کنید و خوب فکر کنید ببینید چه کسانی باعث بوجود آمدن این شرایط شدند؟! چه کسانی زمینه را برای این حرمت شکنی ها فراهم کردند؟! چه کسانی آب به آسیاب دشمن ریختند؟! اگر این خواص با این حرمت شکنی ها همراه نیستند چرا آن را محکوم نمیکنند؟! چرا سکوت کرده اند ؟!

حرمت شکنی علنی روز عاشورا را به همه ی انسانهای آزاده ی جهان تسلیت میگویم . امروز هر کس سکوت کند و به این اقدام بی شرمانه اعتراض نکند فقط به اسلام خیانت کرده است.

 

دسته ها :
دوشنبه هفتم 10 1388

مطلب زیر را جایی خوندم دیدم بد نیست برای شما نقل کنم:

خدا را دوست دارم ، به خاطر این که با هر username که باشم، من را connect می کند.

خدا را دوست دارم ، به خاطر این که با یک delete هر چی را بخواهم پاک می کند.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که همه چیز من را می داند ولی SEND TO ALL نمی کند.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که اینهمه friend برای من add می کند.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که اینهمه wallpaper که update می کند.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که با اینکه خیلی بدم من را log off نمی کند.
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه اجازه undo کردن را به من می دهد.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که من راinstall کرده است.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که هیچ وقت به من پیغام line busy نمی دهد.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که اراده کنم، ON می شود و من می توانم باهاش حرف بزنم.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که دلش را می شکنم، اما او باز من را می بخشد و shout down ام نمی کند.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که password اش را هیچ وقت یادم نمی رود، کافیه فقط به دلم سر بزنم.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که تلفنش همیشه آنتن می دهد.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که شماره اش همیشه در شبکه موجود است.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که هیچ وقت پیغام no response نمی دهد.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که هرگز گوشی اش را خاموش نمی کند.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که هیچ وقت ویروسی نمی شود و همیشه سالم است.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که آهنگ حرف هاش همیشه من را آرام می کند.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که نامه هاش چند کلمه ای بیشتر نیست، تازه spam هم تو کارش نیست.
خدا را دوست دارم ، بخاطر این که وسط حرف زدن نمی گوید ، وقت ندارم ، باید بروم یا دارم با کس دیگری حرف می زنم.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که من را برای خودم می خواهد، نه خودش.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که همیشه وقت دارد حرف هایم را بشنود.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که فقط وقت بی کاریش یاد من نمی افتد.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که همیشه پیشم می ماند و من را تنها نمی گذارد، دوست داشتنش ابدی است.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که می توانم احساسم را راحت به آن بگویم، نه اصلا نیازی نیست بگویم، خودش میتواند نگفته، حرف ام را بخواند.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که به من می گوید دوستم دارد و دوست داشتنش اش را مخفی نمی کند.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که تنها کسی است که می توانی جلوش بدون اینکه خجل بشوی گریه کنی، و بگویی دلت براش تنگ شده.
خدا را دوست دارم ، به خاطر این که ، می گذارد دوستش داشته باشم ، وقتی می دانم لیاقت آن را ندارم.
خدا را دوست دارم به خاطر این که از من می پذیرد که بگویم : خدایا دوستت دارم

دسته ها :
يکشنبه بیست و پنجم 5 1388

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده می شد:


 

من کور هستم. لطفا کمک کنید .


 

روزنامه نگار خلّاقی از کنار او می گذشت نگاهی به او انداخت، فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.


 

روزنامه نگار چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.


 

عصر آن روز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است ، مرد کور از صدای قدم های روزنامه نگار او را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید که بر روی آن چه نوشته است!


 

روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود ،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچ وقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد:


 

امروز بهار است ، ولی من نمی توانم آن را ببینم !!!!!

دسته ها :
دوشنبه نوزدهم 5 1388

 در جلسه ای رسمی نشسته بودیم. استاد مشغول صحبت کردن بود و بقیه گوش می دادند. دختر کوچولوی یکی از حاضرین اونقدر بهونه گرفت که صدای همه در اومد. مادرش برای اینکه بچه را ساکت کنه بردش آخر سالن. چند دقیقه ای سالن ساکت شد و همه ی حواس ها به استاد بود.

دختر کوچولو حالا که آزاد شده بود خوشحال بود و دیگه بهونه نمی گرفت و انتهای سالن مشغول بازی بود. ناگهان صدای جیغ بلند زن توجه همه را به آخر سالن جلب کرد.

بچه سر جای خودش خشکش زده بود و متحیّر نگاه مادرش می کرد. مادر چند بار رفت طرف بچه ولی باز با ترس و وحشت جیغ کشید و برگشت عقب.

خیلی تعجب کردیم. استاد پرسید چی شده؟

زن گفت: یه مارمولک کنار پای دخترمه. من خیلی از مارمولک وحشت دارم. می ترسم برم جلو.

همه از کار مادر متعجب شدند. یه نفر دوید سمت عقب سالن که بچه را از مارمولک دور کنه که مادرش یه هویی غیرتی شد و بالأخره قبل از رسیدن زن غریبه دخترش را از مارمولک دور کرد ولی کلی جیغ و داد کرد.

همه به این صحنه خندیدند. استاد گفت: حالا دیگه نباید تعجب کنید وقتی میگن روزی میرسه که مادر از بچه ی خودش فرار میکنه.

اون لحظه یاد این فراز از مناجات امیر المؤمنین علیه السلام افتادم:

اللهم إنی أسألک الأمان یوم لا ینفع مال و لا بنون إلّا من أتی الله بقلب سلیم ...

و أسألک الأمان یوم یفرّ المرء من أخیه و أمّه و أبیه و صاحبته و بنیه لکلّ امرء منهم یومئذ شأن یغنیه ...

پروردگارا من از تو درخواست امان می کنم در روز سختی که انسان از برادرش و مادرش و پدرش و فرزندانش فرار می کند ...

روزی اونقدر مشغول کارهای خودمون میشیم که دیگه حواسمون به عزیزترین های زندگی دنیوی مون هم نیست...

این روزها و شب ها بیشتر از هر وقت دیگه ای فرصت داریم  پناه ببریم به خدای غفار الذنوب و ستّار العیوب.

دوستان و حقیر را از دعای خیرتون محروم نکنید.

دسته ها :
چهارشنبه بیست و چهارم 4 1388

چند روزی است که از قتل زن مسلمان مصری در یکی از دادگاه های کشور آلمان که ادعای دفاع از حقوق بشر دارد میگذرد.

داعیه داران دفاع از حقوق بشر را چه شده است که ساکت مانده اند و نسبت به این جنایت دلخراش  هیچ عکس العملی نشان نمی دهند؟! مگر همین ها نبودند که برای مرگ مشکوک خانم آقا سلطان صدها بیانیه و کلیپ و تصویر منتشر کردند و برای پایمال شدن حق شهروندی او دل سوزاندند؟ پس چه شده که حتی یک تصویر و فیلم از صحنه ی قتل زن باردار محجّبه ی مسلمان منتشر نمی کنند؟!

با وجودی که این دادگاه مجهّز به دوربین های مدار بسته است ولی تا کنون حتی یک فیلم هم از صحنه ی جنایت منتشر نشده است. ولی وقتی یک زن در یکی از خیابان های شهر تهران به قتل می رسد از زوایای مختلف فیلم و عکس از صحنه ی جنایت تهیه می شود. این دوربین ها از کجا می دانسته اند که قرار است در فلان خیابان در فلان ساعت زنی به قتل برسد که آماده ی تصویر برداری بوده اند؟

در دادگاهی که به اصطلاح مهد عدالت است، زنی باردار در برابر چشمان شوهر و فرزند خردسالش با ضربات متعدّد چاقو به قتل میرسد ، در حالیکه مأمورین پلیس و قاضی نیز شاهد این جنایت هستند. ولی پلیس بجای اینکه جلوی قاتل را بگیرد به سمت شوهر این زن مظلوم که قصد دفاع از همسرش را داشته است شلیک می کند و او را زخمی می کند و به قاتل اجازه می دهد که هجده ضربه ی چاقو بر بدن این زن وارد کند و زن در جا جان دهد.

راستی اگر قاتل مسلمان بود و مقتول آلمانی ، مدعیان دفاع از حقوق بشر باز هم اینقدر نسبت به این جنایت بی توجه بودند؟!

وقتی این خبر را شنیدم واقعا متأسف شدم. به همان اندازه که از مرگ خانم آقا سلطان دختری جوان که مطمئنن هزاران آرزو در سر می پروراند ، ناراحت شدم ، برای این زن مسلمان مصری نیز متأسف شدم. ولی داغی که قتل این زن محجّبه بر پیکره ی اسلام نهاده است خیلی عمیق تر است ، زیرا این زن به خاطر حجابش توسط یک اسلام ستیز آلمانی به قتل رسید.

زن مسلمانی که برای تز دکترای خود به کشوری غیر اسلامی سفر کرده بود ولی حاضر نشد حجابش را بردارد. این در حالی است که بسیاری از دختران مسلمان ایرانی ما حتی ذره ای برای حجاب اسلامی خود ارزش قائل نیستند.

کاش قدری از خواب غفلت بیدار شویم و به خود آییم.

دسته ها :
چهارشنبه بیست و چهارم 4 1388

آآآآه خدا ...

گفتم: خسته ام.

گفتی: لا تقنطوا من رحمة الله. ( از رحمت خدا نا امید مشوید. ) ـ زمر / 53

گفتم: هیچ کسی نمیدونه توی دلم چی میگذره.

گفتی: إعلموا أنّ الله یحول بین المرء و قلبه. ( بدان که خداوند حائل میان انسان و قلبش است. ) ـ انفال / 24

گفتم: هیچکس رو ندارم.

گفتی: نحن أقرب إلیه من حبل الورید. ( ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم. ) ـ ق / 16

گفتم: ولی انگار اصلا من را فراموش کردی !

گفتی: فاذکرونی أذکرکم. ( مرا یاد کنید ، تا شما را یاد کنم. ) ـ بقره / 152

دسته ها :
چهارشنبه ششم 3 1388

اگر خدا بهت فرمود که لیاقت شهادت را نداری؛ بگو : مگر آنچه را که تا بحال به من داده ای لیاقتش را داشته ام!

کدام نعمت تو را من لیاقت داشته ام که این یکی را داشته باشم؟!

مگر تو تا بحال در بذل نعمت هایت به لیاقت من نگاه می کردی؟!

 

دسته ها :
دوشنبه بیست و چهارم 1 1388

سلام

خوشحالم که هوای تازه ای پیدا کردم تا در آن نفس بکشم و حرف های خودم را بزنم.

امیدوارم این وبلاگ بتونه این هوای تازه را به شما دوستان عزیز نیز منتقل کنه. 

دسته ها :
يکشنبه بیست و سوم 1 1388
X